ولایات بامیان و وردگ : برنامه های همکاری جهت انکشاف [fr]

خارجيانی که به افغانستان سفر می کنند، با نوعی دوگانگی در فلات های مرتفع مرکزی، در کوهستان های بدخشان و يا در تپه های ميمنه ی مورد اشاره ی کسل1، برخورد می کنند: هم زيبايی و هم خشونت منجمد اين کوه‌های سر به فلک کشيده ی مشرف به تپه های حاصلخيز، هر دو به يک اندازه چشمان تماشاگر را خيره می کنند. باشندگان ارتفاعات مرکزی افغانستان، زيستن در اين محيط سخت را آموخته اند و سرنوشت خويش را نسل به نسل در آن رقم می زنند. از اين نظرگاه، ترويج روستايی و زراعی در فلات های مرتفع مرکزی افغانستان، توسعه ی يک ميراث فرهنگی يگانه که به شدت صدمه ديده، تقويت استقامت باشندگان مناطق و ميراث طبيعی شان، و حتی ترويج سياحت (توريزم)، به نظر نمی‌رسد از سفرهای کسل و اخيرا لويی مونيه2 کمتر ماجراجويانه و يا خطرزا باشد. اين هر دو، يعنی مسير توسعه و مسير ماجراجويان، رؤيای مشترکی را ترسيم می کنند.

آماده سازی کنسرسيوم
افغانستان روستايی دارای اقتصادی معيشتی مبتنی بر زراعت و مالداری است و باميان از اين امر مستثنی نيست، چنانکه نماينده ی آژانس سازمان ملل در امور محيط زيست، زمانی که در سال 2009 او را ملاقات کرديم، می‌گفت. در آن زمان مفکوره (ايده) ی يک پروگرام (برنامه) هماهنگ توسعه ی اجتماعی و اقتصادی برای باشندگان ولايت باميان و وردک در حد فرضيه يی بيش مطرح نبود. در اين سرزمين های مرتفع مرکزی، سال‌ها جنگ مکانيسم های سنتی مديريت ميراث طبيعی را فرسوده است. وقايع پی در پی اخير، اجازه ی سازگاری به اين مکانيسم ها را نداده و منجر به نوعی اختلال در استفاده از اين منابع شده است.

در جون 2013، نخستين ملاقات در آژانس فرانسوی توسعه (ا.ف.د)3 در کابل صورت گرفت؛ فرصتی برای تجربه ی متفکرانه با خطری معين: «از تمويل کنندگان که فقط برای يک سال تأمين مالی می‌کنند شکايت می شود، از سازمان های غير دولتی که هزينه های اداری و تدارکاتی شان زياد است شکايت می شود، از کمبود هماهنگی شکايت می شود، از هرچيز و همه‌کس شکايت می شود؛ و اين همچنين برای آن است که افراد شکايت کردن را دوست می‌دارند و دچار کمبود قوه ی تخيل اند». و تخيل چگونه می‌تواند در باميان صورت واقع بگيرد درست زمانی که عزيمت نيروهای خارجی موجب عدم اطمينانی فزاينده در نزد تعداد زيادی از عاملان توسعه شده است؟ در نتيجه ی رويکردی جديد از همفکری آژانس فرانسوی توسعه و سازمان های غيردولتی فرانسوی عامل در افغانستان، کنسرسيومی تشکيل شده با هدفی مشترک و بلندپروازانه، بودجه يی نزديک به 10 ميليون يورو متناسب با پروژه، يک تقويم زمانی چهارساله، يک مکانيسم ارزيابی طراحی شده حتی قبل از شروع فعاليت ها، و توليد فيلم های کوتاه. همانطور که دانستن زبان لاتين برای يک کارآموز حقوق اغلب به مثابه ی پوشاننده ی ضعف‌ها عمل می‌کند، اين کنسرسيوم نيز ظاهراً شايسته ی نامش می باشد: اينجا درواقع مسأله باهم جمع بودن و به اشتراک گذاشتن است؛ تجميع نگرش‌ها و ترکيب منابع و هم افزايی نيروهای سه عامل تاريخی توسعه ی سرزمين های مرتفع مرکزی که عبارتند از: مأموريت کمک به توسعه ی اقتصاد روستايی در افغانستان (مديرا)4، گروه انرژی‌های تجديدپذير، محيط زيست و همبستگی (گرس)5 و همبستگی بين المللی6. اين کنسرسيوم موظف به اجرای فعاليت های پروگرام توسعه ی سرزمين های مرتفع مرکزی يا «پروگرام ارتفاعات مرکزی»7 می شود.

به شبی بدون برق در فبروری 2013 در محله ی قلعه فتح الله در کابل برگرديم: ژنراتور برق از کارافتاده، آخرين شمع ها در حال خاموشی اند، اما بحثی که از پنج ساعت قبل شروع شده با اجرای مدير عمليات گرس در افغانستان خوب پيش می‌رود:

ــ … ايده واقعاً اين است که باشندگان باميان نيز، همين مردمی که از چنين و چنان ابتکار محدود به زمانی خاص بهره مند شده‌ ولی هرگز خود کارگزار هيچ بخشی از ابتکار نبوده اند، بتوانند عاملان فعال زندگی خود باشند. اين ممکن است کمی زياده خواهانه باشد، ولی خواسته يی واقعی و در عين حال ضروری است.

ــ اين خيلی جالب است، ولی من نمی‌توانم بفهمم چرا و چگونه تجميع فعاليت های سه سازمان غيردولتی در يک کنسرسيوم می‌تواند نتيجه ی بهتری بدهد؛ حاصل جمع اجزا ندرتاً مساوی کل است.

ــ تو متوجه نشدی. پيشرفت واقعی جمعيت باشندگان سرزمين های مرتفع مرکزی از خلال يک شبکه می گذرد؛ شبکه ی توسعه يی با فعاليت ها، فعالان، و بهبودبخشی ها که حاصل تفکری هماهنگ باشد. ما نمی توانيم زندگی مردم را با فراهم کردن پيشرفت تخنيکی يی موقت تغيير دهيم؛ اما اگر بتوانيم تمام تلاش هايمان را برنامه ريزی کرده و اوليت ها را تعريف کنيم، توسعه ی اجتماعی ـ اقتصادی منسجم‌تری خواهيم داشت.

يکی از انتقادات مکرراً وارده به آژانس های امدادی خارجی و ديگر فعالان توسعه در افغانستان اين است که آن‌ها هميشه در هريک از پروژه ها و پروگرام هایشان کارهای تکراری و دوباره کاری زياد می کنند؛ و هربار، تکرار هر بخشی بدون توجه به کليت پروژه انجام می گيرد، بدون اينکه فعاليت هايشان را حتی با تمويل کنندگان، سازمان های دولتی، بخش‌های دانشگاهی، فعالان جامعه ی مدنی و سازمان های غيردولتی هماهنگ کنند. کنسرسيوم در نظر آژانس فرانسوی توسعه و سه سازمان غيردولتی فرانسوی روش ديگری برای تفکر درباره ی توسعه و راهی برای تجديد بحث جايگاه کمک‌های خارجی و ارتباطشان با مسؤوليت های دولت و اوليای امور محلی می باشد؛ دولت و اوليای اموری که مأموريتشان می بايد تعريف اوليت های اقدامات عمومی در منطقه يی خاص و پيگيری اجرای آن‌ها توسط همه ی فعالان دخيل در کار باشد.

اوليای امور ولايتی، تحت امر والیان دو ولايت باميان و وردک، از پروگرام مطلع شده‌اند؛ اين پروگرام از جمله در بهار 2013 در باميان در يک محفل کميته ی توسعه ی ولايتی8 معرفی و به بحث گذاشته شده است. حاصل اين تبادل نظرهای فعالان دخيل در امر توسعه و اوليای امور ولايتی، احساس نيازی قوی به تقويت ظرفيت های فعالان ولايتی و ولسوالی ها از رهگذر تسهيم آن‌ها در کاردانی های عوامل کنسرسيوم بود، که می بايد يکی از اهداف مهم پروگرام باشد، آن هم با نظرداشت اين واقعيت که ظرفيت ها و امکانات ادارات و مؤسسه های افغانی محدود است.

برای «بهتر کردن استاندارد و کيفيت زندگی باشندگان روستاها و کوهستان های باميان و وردک»، بايد خود مفهوم «تأثير» را بازنگری کرد : برای داشتن يک تأثير اجتماعی ـ اقتصادی واقعی و پايدار، فعالان توسعه می بايد روی تمام اهرم‌ها و در همانگی با هم عمل کنند.

در پاييز 2013 يک قرارداد تأمين مالی توسط سفير فرانسه در افغانستان، مدير بخش آسيايی آژانس فرانسوی توسعه، و کنسرسيوم به نمايندگی گرس امضا شد. دو چالش مهم پروژه هماهنگی و بهينه سازی است : هماهنگی با خواستی روشن برای درگير کردن طرف‌های افغانی و بين المللی، اوليای امور ولايات باميان و وردک، دانشگاه (پوهنتون) باميان، و گروه‌های جمعيتی محلی؛ و بهينه سازی، با‌ ارزشگذاری کاردانی های ساحوی سازمان های غيردولتی فرانسوی در زمينه های زراعت، مسکن، انرژی، و مديريت گروهی منابع طبيعی. همفکری کردن به قصد بهتر عمل کردن، به نوعی چراغ راهنمای پروگرام است که توسط آژانس فرانسوی توسعه تمويل شده و توسط گرس، مديرا، و همبستگی بين المللی در حال انجام است.

زمينه ی اقتصادی و اجتماعی
طراحی، تمويل، اجرا، ارزشيابی، و فيلم گرفتن… اما آيا باز لازم است که پروگرام به تقاضايی که به طور مؤثر توسط باشندگان باميان و وردک بيان شده پاسخ بگويد؛ نيازی که با توجه به شرايط زندگی‌شان ضروری باشد؟ برای دانستن اين مسأله، ابتدا می بايست برای باشندگان بهسود، يکولانگ، باميان مرکز، و سايغان امکان بيان نظراتشان را فراهم کرد… اين حق بيان نظر در زبان نامفهوم توسعه گران بين المللی بدين صورت نامگذاری شده است : «بررسی مقدماتی اجمتاعی ـ اقتصادی». مشخصات مردم باميان و وردک چيست؟ نيازهای واقعی و درخواست هايشان کدام اند؟ برای پاسخگويی به اين سؤالات، تحقيقی گسترده در نزد دو هزار خانوار در بهار 2014 آغاز شد، تا پيش از اقدام به عمل کنسرسيوم تابلو (لوحه) يی ابتدايی از وضعيت اجتماعی ـ اقتصادی ترسيم شود؛ اين بررسی توسط تيم های دفتر تحقيقاتی ساموئل هال9 و سه پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقيقات روی توسعه ی بين المللی10 انجام می گيرد و بايد در سال 2016 و 2018 نيز برای اندازه گيری تأثير پروگرام تکرار شود. اما سؤالاتی از اين نوع، ورای آمارهايی که فراهم می کنند، اغلب به برخوردهايی نامحتمل و صحنه هايی خنده‌دار منتهی می‌شوند که حداقل به اندازه ی يک تجزيه و تحليل آماری درباره ی وجود واقعی جمعيت های هدف آگاهی می دهند؛ زيرا در باميان، جمعيت های هدف می‌دانند چگونه از خود دفاع کنند: اغلب وقت‌ها با شوخ‌طبعی و عموما خارج از محدوده ی آمارهای توصيفی.

با زندگی روزمره شروع کنيم؛ زندگی روزمره يی که فصل ها، ايام برداشت محصول و زمين به آن ريتم و آهنگ می دهند، به دور از جنجال و هياهوی سياسی کابل، و حتی به دور از بير و بار بازار ها (مارکيتها)ی مراکز ولسوالی ها. در منطقه ی تحت پوشش عمليات پروگرام، امکانات زندگی خانوارها اساساً به منابع طبيعی موجود بستگی دارد: آب برای آبياری و نوشيدن، زمين قابل کشت برای زراعت، چراگاه برای مالداری، و جنگل و بوته زار برای پخت و پز و گرمايش. اقتصاد پنج ولسوالی (شهرستان) که تحت بررسی اند درواقع منحصرا مبتنی بر زراعت است، بدون اينکه تنوعی موجود باشد: از 2000 خانوار تحت بررسی، 1400 تا گفته‌اند که زراعت اولين منبع، و اغلب تنها منبع درآمدشان است. درحالی که متباقی خانوارها درآمدشان را از فعاليت های مستقيما مرتبط با زراعت و مالداری، از حمل و نقل و از تجارت حاصل می کنند. اين فقدان تنوع در منابع درآمد به وضوح خطری جدی برای اقتصاد محلی است؛ اقتصادی که شديدا وابسته به تغييرات آب و هوايی (اقليمی)، خطرات خشکسالی، سيل، و همچنين مسايل غيرقابل پيش بينی مانند تورم و نوسانات بازار می‌باشد که می‌توانند يک خانوار خودکفا با معيشتی شکننده را به خانواری ورشکسته و نيازمند تبديل کنند.

در اين کوهستان های نيمه خشک مرکز افغانستان، زندگی مبتنی بر زراعت البته به گردش فصل ها بستگی دارد. نوروز (نخستين روز سال نو) به طور سنتی آغاز بهار را اعلام می‌کند و به دنبال آن تدريجا فعاليت های زراعی شخم زدن زمين، تعمير و اصلاح، بذرپاشی و آبياری به ترتيب ازسرگرفته می شوند. رمه ها (گله ها) نيز به تدريج و مبتنی بر رويش علف ها راه چراگاه ها را در ارتفاعات پيش گرفته و ماه های گرم تابستان در آنجا توسط زنان و اطفال نگهداری می شوند. در ماه های ژون، جولای و آگست که گرمترين ماه های سال اند، زراعت با مديريت آب همراه است. مردها با تکيه بر سيستم قديمی آب نوبتی و مدير آن که ميراب ناميده می‌شود، منابع آب را با توجه به زمان و مکان به طور مساوی و متعادل بين خود تقسيم می کنند. موازی با فعاليت های زراعت و مالداری، زنان و اطفال به جمع آوری علف ها و سرگين های خشک موجود در چراگاه ها پرداخته، و درختان معدود اطراف خانه‌هايشان را هرس می‌کنند تا برای خوراک حيوانات و سوخت در زمستان ذخيره کنند.

اگرچه صلح و آرامش از چندين سال پيش در اين مناطق دوام دارد، و وضعيت اقتصادی و غذايی خانوارها تدريجا بهتر شده است، اما اين مردمان که اقتصاد زراعی شان در معرض آسيب ناشی از کشت بی رويه و منابع آبی نامطمين می‌باشد همواره در خطر بازافتادن در بحران غذا و انرژی استند. روستاهای بسياری سيستم آبياری کارآمدی ندارند. در مناطق روستايی، دسترسی به آب محدود است، زيرساخت های صحی وجود ندارند، و باشندگان از مسايل اوليه ی صحی چيزی نمی‌دانند. به همين گونه، مصرف انرژی دچار مشکل است زيرا وسايل نامرغوب اند، و پخت و پز و گرمايش اغلب با استفاده از منابع طبيعی صورت می گيرد. با جمعيتی که مدام در حال افزايش است، کميابی زمين های قابل کشت از طرفی، و گرانی و نايابی مواد اوليه چون بذر و کود شيميايی از طرف ديگر، مانع از اين می‌شود که باشندگان نياز خود را به گندم که پايه ی تغذيه شان است به درستی تأمين کنند.

مناطق به طور سنتی پوشيده از جنگل و علف که در شمول سرزمين های تحت پوشش پروگرام می باشند، در اثر چرای بی رويه و قطع درختان و بوته ها به منظور تهيه ی هيزم به زمين هايی خشک و بی علف تبديل شده و در نتيجه، روستاييان مجبورند بيشتر و دورتر در کوه‌ها به دنبال تأمين نيازهايشان باشند. گله ی دام‌ها آسيب پذيرند و خدمات طب حيوانی يا وجود ندارند و يا خيلی کم تأثيرگذارند و اگر هم موجود باشند، فقيرترين مالداران اغلب به آن دسترسی ندارند. شرايط زمستانی برای مردمان و مال هايشان دشوار است، و برای اين چاره يی نيست مگر ترک مناطق روستايی و آمدن به شهرها که در آن‌ها شمار مهاجران در جستجوی شرايط بهتر زندگی مدام در افزايش است. جمعيت روستايی که قانون افغانستان مسؤوليت تدبير منابع طبيعی را به آن‌ها سپرده است، اغلب ناتوان از انجام اين کارند، و اين در حالی است که تغيير و تحول شرايط اقتصادی ـ جمعيتی و اقليمی تأثير روش‌های سنتی را محدود کرده است.

آموزش و تعليم نيز سنگ محکی برای ارزيابی نتايج و چشم اندازهای توسعه ی اين مناطق می باشد. در افغانستان هرگاه می‌خواهند خبر خوشی بدهند اغلب سخن از بخش تعليم است: شمار اطفال در مکتب ابتدايی در سال 2001 کمتر از يک ميليون بوده، درحاليکه در سال 2008 اين رقم به شش ميليون رسيده است؛ و امروز، 65 درصد پسربچه ها و 45 درصد دختربچه ها به مکتب ابتدايی می روند. اگرچه اين ارقام در کشوری که شمار واقعی باشندگانش را نمی‌داند و نمی‌تواند کيفيت آموزش را ارزيابی کند، محل بحث و جدل می باشد. تحقيق انجام شده در خانوارها در قالب همين پروگرام، اين نتايج را قابل بحث می‌داند زيرا 70 درصد کسانی که در اين دو ولايت مصاحبه شده‌اند از هيچگونه تعليمی برخوردار نيستند و چيزی کمتر از يک درصد از باشندگان مشغول به تحصيلات دانشگاهی اند.

PNG

علاقمندان به نسل های آينده چه می گويند؟ تمايل به يادگيری، هم در دختران و هم در پسران، فراگير است؛ در تمام ولسوالی ها، دختران بيشتر از پانزده، ده، و پنج سال پيش به مکتب می روند؛ به مدت طولانی‌تری می‌خواهند در مکتب باشند، و بيشتر از هر زمان از آن به عنوان شانسی منحصربه فرد برای آينده يی بهتر سخن می گويند. چنانکه يکی از هماهنگ کنندگان شبکه ی توسعه ی آقاخان11 بر آن تأکيد دارد: «مکتب ها بهتر شده اند، آموزش در حال پيشرفت، همراهی و کمک خانواده‌ها آشکارتر، و علاقه ی متعلمان مدام در افزايش است». يکولانگ مثل هميشه کمتر از بقيه ی ولسوالی ها محافظه کار است و دختران در آنجا تمايل خود را برای پيگيری تحصيلات دانشگاهی به طور آشکاری بيان می‌کنند، «زيرا تعليم يک اقيانوس نامحدود است و بايد هر روز بيشتر از روز قبل ياد گرفت» (فهيمه، 16 ساله، از ولسوالی يکولانگ).
اگرچه ولسوالی های سايغان و کهمرد، با کمترين تعداد دختران به مکتب رفته، سنتی تر باقی‌مانده اند، اما تمايل به يادگيری و ارزشگذاری مثبت مکتب به طور باورنکردنی در آن‌ها حضور دارد. و همچنين سخن از حضور فيزيکی می‌رود در دره هايی که در آن نوجوانان، در خارج از حلقه ی خانواده، جاهای کمی برای گرد آمدن و گفتگو دارند. بالاخره در مناطقی از ولسوالی بهسود که از کمترين امکانات برخوردارند، تعداد زيادی از دختران جوان از دانشگاه‌های کابل و هرات و مزارشريف به مثابه ی بزرگترين شانس زندگی شان سخن می گويند، و اغلب کلماتی برنده‌تر از کلمات دختران طبقه ی متوسط کابل به کار می برند: «من نمی‌خواهم همان زندگی گذشتگان و يا زنان خانواده‌ام را داشته باشم. من فقط می‌خواهم زندگی خودم را داشته و خودم انتخاب کنم» (ربابه، 15 ساله، از بهسود 2).

پسران و جوانان نيز اهميت تعليم را در زندگی فردی شان درک می کنند، ولی برخلاف دختران، آن‌ها مکتب را به مثابه ی جواز لازم برای رفتن به شهر نمی دانند. برای بعضی از آن‌ها، وابستگی به زمين های نياکان عامل تعيين کننده ی مهمی است، به‌خصوص در ولسوالی های بهسود 1 و 2 که منازعات با کوچی ها چالش های سياسی، اقتصادی، و عاطفی مربوط به زمين را دامن زده است: «ما بايد در اين روستا بمانيم، چون اين ها زمين های نياکان ماست؛ اگر نسل من از اينجا برود، مردمان ديگری به اينجا آمده و زمين های ما را صاحب خواهند شد» (ابراهيم، 17 ساله، بهسود 1). بهسود با اين حال در طی ده سال نيمی از جمعيت خود را از دست داده است؛ چرا که برای اکثر افراد، مهاجرت داخلی به مناطق شهری، يا مهاجرت به ايران استراتژی يی است که توسط خانواده و يا گروه قومی برای بقای اقتصادی اتخاذ شده است: «گروه قومی ده تا پانزده هزار دلار لازم برای گذر به ايران و سپس اروپا را فراهم می کند، و جوان مهاجر، اميدها و طلب‌های چندين خانوار را بر روی دوش خود حمل می کند» (هماهنگ کننده ی پروگرام شورای پناهندگان نروژ).

و در آخر، بهداشت (وضعيت صحی) در ميان همه ی ابعاد توسعه از بدترين وضعيت برخوردار است؛ از بحث‌های انجام گرفته با عوامل بهداشت چنين مطلع شده ايم که به طور مثال فقط ولسوالی های باميان (به استثنای دو ولسوالی بهسود) به حداقلی از مراقبت های صحی دسترسی دارند؛ آن هم به خاطر کمک های وزارت صحيه و سازمان غيردولتی يی که منطقه را تحت پوشش دارد. با اين همه، وضعيت صحی در اين مناطق شکننده است، با توجه به اينکه توپوگرافی خاص ولايت باميان هرگونه جابجايی را، به‌خصوص در ماه های زمستان، دشوار و طولانی و حتی نامطمين می سازد. در زمان بازديدهای گروه بررسی کننده، در سايغان هيچ شفاخانه يی وجود نداشت و شفا خانه ی کهمرد هم هنوز در حال ساخت بود بی‌آنکه تاريخ دقيقی برای پايان کارها تعيين شده باشد. در ولايت وردک، کيفيت مراقبت ها و دسترسی به خدمات صحی بازهم نگران کننده تر بود؛ بررسی کنندگان زمانی را در داخل چند کلينيک کمياب موجود سپری کردند و طبيب هايی را که ديدند فاقد آموزش و آگاهی واقعی، فاقد دانش و تجربه ی واقعی در طب عاجل بودند؛ وضعيتی که باعث شد زن مريضی که در يکی از سالن های انتظار سرگردان بود چنين بگويد: «در اين دره ها، يک گوسفند مريض باشی بهتر است از اينکه يک زن مريض باشی».

توسعه به مثابه ی شبکه ی عمل

بر اساس اين عناصر زمينه يی و در جهت همراهی کردن زنان، مردان، اطفال، دهقانان، مالداران، مسؤولان گروه‌های قومی و اوليای امور دولتی در اين محيط متغير و از برای رودررويی با مشکلات فزاينده اش، کنسرسيوم سه سازمان غيردولتی و آژانس فرانسوی توسعه از همين آغاز پروگرام، اميدوار است علل و ديناميزم آسيب پذيری را درک نمايد؛ درکی که پيشنهاد همسوترين راه حل‌ها با نيازهای گروه‌های قومی را به دنبال خواهد داشت. با کمک پژوهشگران مرکز مطالعات و تحقيقات توسعه ی بين المللی، تيم های بررسی کننده ی سامويل هال تحليل آماری دقيقتری را از تحقيق گسترده ی خانوارها آغاز کرده‌اند که هدف آن تعريف يک سری شاخص ها برای وضعيت فقر (شاخص فقر مبتنی بر داشته ها)، تأمين غذايی (شاخص وضعيت تأمين غذايی)، بهداشت و سلامتی (شاخص وضعيت صحی)، و انرژی (شاخص انرژی) می باشد. اين شاخص ها، وقتی که با هم ترکيب شوند، تصويری بهتر و چندوجهی تر از آسيب پذيری خانوارهای ولسوالی های سايغان، بهسود و يکولانگ ارايه می‌دهند : آسيب پذيری تغذيه يی و تأمين عاجل غذايی، آسيب پذيری اقتصادی و اجتماعی ميان مدت، و بالاخره آسيب پذيری مزمن (بلندمدت) که می‌تواند يک خانواده را در چرخه ی بقا بدون اميدی واقعی به تغيير در درازمدت محکوم کند.
لوحه ی شاخص های اجتماعی ـ اقتصادی ولايات باميان و وردک، اگرکه آن را از چشم يک متخصص آمار نگاه کنيم، مطمينا جايی برای خوشبينی زياد باقی نمی گذارد؛ اما متخصص آمار، مثل عامل بررسی کننده، فاقد نگاه شاعرانه است: قابليت متفاوت ديدن، و تفکر به آنچه که در آينده می‌تواند باشد. و نتيجه ی بررسی های انجام شده در دو بهسود، يکولانگ، کهمرد و سايغان بدون هيچ ابهامی تأييد کننده ی اين ديدگاه است: آنچه در زنان و مردان مناطق مرتفع ديده می‌شود از شاخص ها و آمار و ارقام بسيار فراتر است؛ با اين منطق انسانی است که کنسرسيوم، نگران تعادل بين وقت و زمين و مردمان، از خيلی وقت پيش فعاليت هايی را با هدف يک مديريت مؤثر و پايدار منابع طبيعی تحت مسؤوليت و برای منفعت باشندگان محلی توسعه داده است.
بدينگونه، مالداری به خاطر وجود مراتع وسيع از پتانسيل انکشافی (توسعوی) بالايی برخوردار است؛ و اين از طريق افزايش توليد علوفه، بهره برداری معقول از مراتع و همگانی کردن خدمات طب حيوانی امکان پذير می شود. گله ها، از جمله به خاطر سختی تعليف حيوان ها در طی زمستان طولانی و سخت، عموما کوچک و شامل يک گاو شيرده و ده تايی حيوان مانند بز و گوسفند می باشند. بدين لحاظ، پروگرام خود را موظف به بهينه سازی روش‌های مالداری از جمله در مورد تعليف و تغذيه می داند. اين فعاليت، از طرفی با همکاری گروه‌های روستايی در گسترش کشت نوبتی با دخيل کردن کشت علوفه به طور مثال در مزارع نمونه، و از طرف ديگر با اقدام‌های مشارکتی مديريت مراتع انجام می گيرد. اين کار، با ايجاد و اعمال شوراهای محلی مديريت مراتع و بازسازی مراتع تخريب شده (از طريق تست های بازسازی، بذرپاشی در محيط باز، نصب و راه اندازی زيرساخت های ضدفرسايش) ميسر می شود.

زهرا، يک مالدار قريه ی زردتله در بهسود 2، می گويد که قبل از شروع پروگرام، گاو او لاغر و ضعيف بوده و شير کافی نمی داده است. به دنبال توضيحات عامل پروگرام درباره ی تقويت علوفه با اوره، و ساخت و کاربرد سنگ نمک12، تغذيه ی حيوان های زهرا بهتر شد. در پايان يک ماه، وضعيت عمومی گاو او بهبود يافته و توليد شير او شروع به افزايش کرد.

JPEG

موازی با اين فعاليت ها تقويت يک شبکه ی حرفه يی طب حيوانی، که از حدود بيست سال پيش راه اندازی شده، به منظور بهتر کردن وضعيت صحی رمه ها ادامه دارد. اين افراد حرفه يی که در مرکز مناطق روستايی مستقر شده اند، به حيوانات واکسن می زنند، حيوانات مريض را تداوی می کنند، و از هم‌اکنون لقاح مصنوعی انجام می‌دهند که اين کار، فقدان گاو نر را جبران می کند. پروگرام خود را موظف به تقويت فعاليت های اين افراد و همراهی آنان می کند، در اقدامات پيشگيرانه يی مانند : بهبود وضعيت اصطبل ها (آغل ها) که حيوان ها بخش بزرگی از زمستان را در آن‌ها محصورند، به منظور کاهش خطر بيماری های انگلی (پارازيتی) و تنفسی و در نتيجه محدود کردن مرگ و مير مال ها.

راه ديگر توسعه ی ظرفيت زراعی محلی، تنوع بخشيدن به درآمدهای ناشی از توليد می باشد. به دنبال اقدام‌های نوآورانه ی پروگرام در جهت پويايی اقتصاد محلی، وابستگی به زراعت تک محصولی کچالو و به بازارهای غير محلی برای تأمين مواد غذايی کم شده است. تقاضا برای سبزيجات و صيفي جات در بازار مرکزی باميان بالاست، ولی ظرفيت توليد به علت شرايط اقليمی محدود است. توسعه ی گلخانه های زراعی13 توليد منظم را تضمين کرده، کيفيت محصولات را افزايش داده، و امکان دسترسی همه باشندگان محلی و حتی اهالی کابل را به سبزيجات و صيفي جات فراهم می کند.

زنان در مناطق روستايی اول از همه مسؤول سازماندهی زندگی خانوارها استند. سهم مستقيم آن‌ها در توليد مواد غذايی اغلب محدود به رسيدگی به باغچه های کوچکی است که در آن‌ها سبزيجات مربوط به ادويه و چاشنی جات را می کارند. يک پروژه ی نوآورانه ی تشکيل گروه زنان توليد کننده ی سبزيجات قابل عرضه در بازار، در دره های گرم سايغان در حال اجراست. با تکيه بر کاردانی هايی محلی و پذيرش اين فعاليت زنانه از طرف باشندگان، هدف اين پروژه ايجاد يک درآمد اضافی برای خانوارها، همراه با تأکيد بر نقش زنان در اقتصاد محلی می باشد.

نيازهای انرژی در سطح خانوارها متمرکز است: پختن نان و تهيه ی غذا، گرم نگهداشتن خانه، آب برای مصارف بهداشتی. تا همين اواخر، کميابی فزاينده ی منابع مختلف، ابتدا چوب جنگلی و بعد بوته ها، با جمع آوری و مصرف بالای فضولات حیوانی (سرگين) به عنوان مواد سوختی جبران می‌شده است. اين مکانيسم جايگزينی امروزه به محدوديت برخورده است، و تا تغيير اين عادت مصرفی به استفاده ی همگانی از ذغال معدنی موجود در منطقه هنوز زمان درازی باقيمانده است. اعضای پروگرام، نگاه به منبع ديگری از انرژی دوخته اند؛ انرژی يی فراوان و رايگان که 300 روز بدون محدوديت در دسترس است: انرژی خورشيدی. راه حل‌های از لحاظ انرژی مؤثر، که مطابق با زمينه و کاردانی های محلی باشند، امکان تلفيق اقتصاد انرژی و توسعه ی اقتصادی را در يک منطقه فراهم می کند. بنابرين، پروگرام علاقمند به تداوم صنايع و پيشه های محلی، در عين حال ارتقای شرايط زندگی باشندگان از طريق افزايش آسايش درون خانه ها، کاهش دود در آن‌ها و تحديد جمع آوری مواد سوختی از منابع طبيعی می باشد.

جمیل که در شهر باميان زندگی می کند، دو سال پيش به توسط بنايی آموزش ديده يک ايوان سرپوشيده ساخت که 300 دالر برايش هزينه برداشت. قبل از آن، او از نحوه ی عمل ايوان هيچ نمی دانست. او امروزه از سرمايه گذاری اش راضی است و از محاسن بسياری که ايوان برای همه ی خانواده دارد سخن می گويد : «در زمستان، عليرغم سرما، داخل ايوان گرم است و اين مايه ی راحتی اطفال است (...) همچنين، وقتی باران و يا برف می‌بارد، ما می توانيم در شرايط بهتری به کارهای خانه برسيم». او علاوه بر راحتی و آسايش بيشتر، به صرفه جويی های بيشتر در مصرف سوخت نيز اشاره می کند. از حالا تا 2016، حدود صد نفر پيشه ور تحت تعليم هايی که خواهند ديد، قادر خواهند بود به ساخت و ساز و تعمير ايوان های سرپوشيده يی از چوب و فلز بپردازند که با پلاستيک، شيشه و يا پلکسی گلاس پوشيده می‌شوند.

JPEG

محرم علی، يکی از باشندگان زرگران در ولسوالی باميان، 70 دالر برای يک ديگدان (اجاغ) خورشيدی مصرف کرده است. با اين ديگدان، خانواده ی او هر روز هم برای خودشان و هم برای مهمانان نان چاشت درست می کنند. آن‌ها برنج، جلبی و گوشت می پزند. جوشاندن شش ليتر آب با اين ديگدان 25 دقيقه زمان می برد. وقتی هوا آفتابی است، آن‌ها هر چند بار که بخواهند از اين ديگدان استفاده می‌کنند و آب جوشيده ی اضافی را هم در بوتل های ترموس برای شب نگهداری می‌کنند. محرم علی و خانواده اش از اين ديگدان راضی اند : «ديگر لازم نيست بچه‌ها را برای گردآوری خار و خاشاک بفرستيم. خانواده ی من سالمتر استند و ما راحتتر زندگی می کنيم». تجربياتی چون تجربه ی محرم علی، که با پول خودش و بدون کمک گرفتن از ديگران صاحب اين ديگدان شده، گرس را بر آن داشته که تکنولوژی های مرتبط را شناسايی و تطبيق می دهد، پيشه وران اين صنعت را آموزش داده و همراهی می‌کند تا آن‌ها توليداتشان را در بازار عرضه کرده و برای آن‌ها خريدار پيدا کنند و در عين حال کيفيت محصولشان را تضمين نمايند؛ کيفيتی که شرط لازم برای طول عمر بالای اجناس و در نتيجه پايداری اين صنعت است.

«بايد در چيزها همفکری کرد»
در نهايت، سازمان های غيردولتی تشکيل دهنده ی کنسرسيوم با عمل گرايی14 و فروتنی توانستند باشندگان محلی را در امور پروگرام دخيل کنند؛ و اين بدون شک بزرگترين نقطه ی قوت کنسرسيوم می باشد. عمل گرايی، چون ادعای ياری رساندن به اين مردمان عليرغم خواستشان خيالی خام است؛ و فروتنی، چرا که تاريخ افغانستان نشان می‌دهد که مقاومت اين مردمان در جنگ‌ها و در مقابل بلايای طبيعی نامحدود بوده است.

با پوزخندی بر لب، يک «پيرمرد» بذله گوی 40 تا 50 ساله، در سال 2011 به ما می‌گفت: «سازمان های غيردولتی برای مردم اين روستا خيلی نگرانند. آن‌ها حق دارند؛ ما هر روز به اندازه يی که سير شويم غذا نمی خوريم، ولی ما هنوز به اندازه ی کافی جان داريم که بدانيم کی گرسنه ايم. باميان يک ولايت بسيار زيبا و خيلی منزوی است، ولی خارجی ها به خاطر بوداها، به خاطر اسکی و همچنين برای اينکه تا کابل با طياره دور نيست، به ما کمک می کنند. ما خوشبختيم که خارجی ها را داريم، ولی اگر فردا سازمان های غيردولتی اينجا را ترک کنند، بيست يا سی سال بعد، وقتی که امنيت برقرار شود، دوباره برمی گردند. کچالوهای ما هميشه با ما خواهند بود؛ ما به هر حال زنده خواهيم ماند».

تاريخ همواره حق را به اين پيرمردان فرزانه يا نيمه فرزانه ی کوچه‌ها و بازارهای روستايی داده است. کنسرسيوم، امروزه با چنين نگرشی به فعاليت ادامه می‌دهد: برای سازمان های غيردولتی همکار آژانس توسعه ی فرانسوی، ديگر پانسمان کردن يک پای شکسته و اختراع دوباره ی چرخ در هر سال مطرح نيست؛ مسأله از حالا کارکردن با مردمان محلی و اوليای امور دولتی در باميان و وردک به منظور تثبيت فعاليت های سازمان های غيردولتی در درازمدت است.

PNG

ما نوشتيم که مردان و زنان مناطق مرتفع مرکزی را نمی‌توان به قالب خشک آمار و ارقام درآورد؛ راز آن‌ها در گفتگوهايی است که از هيچ پيدا می شوند، يا از لبخندی، يا از برخورد محترمانه يی، و حتی گاهی از يک عدم تفاهم. در يکولانگ، شاهد گفتگويی غيرمنتظره بودم ميان يک پسر و پدرش، فيلسوفانی سوار بر اسب : «به درياچه های بندامير فکر کن که افتخار اين کشورند. اين درياچه ها چشم هايی اند که به آسمان نگاه می کنند. اين کوه‌ها نيز شما را می نگرند، اين دره ها، اين چشمه ها و اين درختان. بايد در چيزها همفکری کرد، چيزها همديگر را می بينند، ما را می بينند». و پسر به گفتار پدر چنين می افزايد : «بايد در چيزها همفکری کرد؛ مابقی در پی خواهد آمد».

PNG

تاریخ نشر 27/08/2015

قسمت بالایی صفحه